نجمهنجمه، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

يكي يك دونه مامان محبوب

خواستگاري دايي مجتبي جونم

1394/10/16 13:40
نویسنده : مامان
213 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 1394/07/17 روز قشنگي بود جمعه بعد ازظهر رفتيم خواستگاري براي دايي مجتبي. دايي مجتبي جونم با مرضيه جون همكلاسي 

بچه ها قرار نبود بيان امامن به نيابت همه بچه ها چون اولا كسي نبود كه من پيشش بمونم دوما اينكه من خواهر كوچولوي دايي مجتبي بودم. واي چقدر مامانش و باباش مهربون بودند. مامانش با من صحبت كرد. و داداش مرضيه جون هم لپ من و كشيد و بوسيد. 

انجا از مامان فاطي گفتند كه مامان محبوبه و خاله مهري اشكهاشون سرازير شد مامان محبوب براي اينكه گريه اش نگيره آب ميوه اش و خورد. اما من ميديدم كه چقدر جاي مامان فاطي خالي بود. آخه مجتبي آخرين پسر مامان فاطي بود. كاش مامان فاطي هم بود تا خوشحال ميشد.

من به مامان محبوبه گفتم مامان چرا گريه مي كني مامان فاطي هم اينجا كنار دايي مجتبي نشسته بود. من مي خواستم برم پيشش ولي دايي مجتبي گفت برو پيش مامانت بشين. آخه من كه نمي خواستم برم پيش دايي. مرضيه جون چقدر بانمك بود. مثل متين بود. متين دختر دايي مامان محبوبه است كه من خيلي دوستش دارم اونم من و خيلي دوست داره هر دفعه از سوئد مياد براي من كلي لباس و كفش مياره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)