روز تولد
روز تولد بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس
تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس
تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن
همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس
واسه تولد تو باید دنیا رو اورد
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد
اینا یه یادگاری توی خاطره هاته
ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون
ستاره کوچولوی ما روز دوشنبه ٢٠ مهرماه سال ٨٩ در بیمارستان آتیه بدو بدو
آمد. آخه نجمه جون که خیلی عجله داشت درست یکماه زودتر به دنیا آمد. نجمه جون قرار بود ٢٠ آبان وقتی مامان نه ماه و نه روزش تمام می شه بیاد.
توی بیمارستان
مامان فاطمه، بابا مهدی، خاله مهری، و نرگس جون هم بودن. بابا داود نبود راستی نگفتم که مامان محبوبه کارمند و بابا داود ملوان به همین خاطر روز تولد من بابا داود نبود
.
دایی مصطفی و دایی مجتبی برای تولد من یک دسته گل زیبا آوردند
خاله منصوره و زن دایی زهرا و عمه مریم با یک دنیا خوشحالی آمدند دیدن من و مامان بیمارستان
راستی زن عمو سوری و خواهرش اومدن دیدنم. کلی من و مامان و خجالت دادند.
بالاخره بعد از 4 روز كه به عنواين مختلف كه ناله دارم و نارس به دنيا آمدم و زردي دارم توي بيمارستان من و نگه داشتند بيچاره مامان محبوب و مامان فاطمه هم به خاطر من اسير شده بودند.
بعد از 4 روز من رهسپارم خونه شدم. به خونه كه رسيديم قبل از كه برم تو جلو پام گوسفند سربريدند. بيچاره.
3 روز بعد خانواده بابا داود اومدن ديدن من
هداياي به دنيا آمدن : مامان عفت يك ربع سكه داد. عمه مريم يك ون يكاد زيبا- عمو اصغر 50 تومان- عمو رضا50 تومان- عمو اكبر50 تومان - عمه پروين 20 تومان- زن دايي كاظم.15 تومان و خاله طاهره هم 15 تومان هديه آوردند
خانواده مامان محبوبه: خاله مهري هم يك گلوبند ون يكاد با زنجير به هم دارد كه رنگش مشكي،درست مثل اوني كه به غزل داده بود. دايي مصطفي به غير از آن دسته گل زيبا كه براي توي بيمارستان آوردند 50 تومان هم هديه داده بود. مامان فاطمه و بابا مهدي كلي سيسموني و پذيرايي كه شرمنده هستيم چون نمي توانيم جبران كنيم. دايي مجتبي كه از اول نقش پدر را براي من ايفاء كرده به جاي باباي بيمعرفت خودم بعد از كلي زحمت 20 تومان هديه داد. زن دايي محمد 50 تومان هديه آوردند- زن دايي مهدي هم 20تومان هديه آوردند. خاله ريحانه 15 تومان هديه. خاله فاطمه (زن آقاي مسعود) يك سرويس لباس سرهمي- خاله محدثه يك دست لباس مهموني با كلاه و شرت. خاله منصوره (زن آقا مجيد) يك شورت و تي شرت زيبا. خاله پريسا (زن آقا رضا كلهر) يك سرهمي بسيار زيبا از تركيه برام اورد خاله منصوره (دختر دايي مامان) بلوز و شلوار كه از تركيه برام آوردند ولي هنوز به هم نمي خوره. زن دايي بهجت. شلوار مهماني با يك تي شرت و جوراب كه رويش نقش قلبهاي كوچولو- زن عمو فخري(زن عمو مامان) يك لباس قشنگ- خاله فهيمه يك ليوان و قاشق- خاله هما يك پتوي زيبا- خانم اميني صاحب خانه مامان فاطمه- يك سري لباس سرهمي- زن عمو سوري 50تومان هديه به اضافه يك لباس آبي چين دار كه از مكه برام اورد. خلاصه خيلي زحمت كشيدند همه.
روز 5 من زردي گرفتم چي شد و چطور به مامان گذشت بماند. اين عكس من وقتي زردي گرفته بودم بايد زير مهتابي مي خوابيدم
دردسر ندم كه من تو اين اوضاع دچار سوء تغذيه هم شدم آخه بعد از اونهمه حرص و جوشي كه مامان سر به دنيا آوردن من خورد و چقدر درد كشيد و آخر من سزارين شدم باعث شد شير مامان كم بشه. بعدهم اون غده بدي كه توي فك دهان مامان دراومده بود. بيچاره مامان چي كشيده بود. شيرمن كم بود دكتر هم اجازه نمي داد كه به من شيرخشك بدهند. همين باعث شد من سوء تغذيه بگيرم.
